معماران: آیا می خواهید پروژه خود را به نمایش بگذارید؟ کار خود را با Architizer به نمایش بگذارید و در خبرنامه های الهام بخش ما مشترک شوید.
وقتی بچه بودم، تمام ساختمان هایی که دوست داشتم قدیمی بودند. من در کرنبری، نیوجرسی، شهر کوچکی که بهخاطر خیابان اصلی راکول مانندش، مملو از خانههای تاریخی معروف است، بزرگ شدم. ساختمانهای استعماری سفید رنگ با بالکنهای دورتادور تزئینشده با پرچمهای ملی، کلیساهای چوبی با گلدستههای دراماتیک، و تابلوهای برنزی از جامعه تاریخی محلی را تصور کنید که نقطهای را که زمانی آسیاب محلی، فروشگاه عمومی و سالن سینما در آنجا قرار داشتند، نشان میدهند.
بسیاری از دوستان من در خانه هایی زندگی می کردند که در دهه 1800 ساخته شده بودند، که شاید برای خوانندگان اروپایی ما چیز مهمی به نظر نرسد، اما برای یک بچه آمریکایی همین کافی بود تا هاله ای از تاریخ به آن ببخشد. من عاشق این خانهها بودم، با کفهای چوبی خراشیده و سقفهای کج و درهایی که هرگز بسته نمیشدند.. معلمان مدرسه کرنبری به ما گفتند که چگونه جورج واشنگتن یک بار در رستوران کرنبری که هنوز هم فعال است از یک وعده غذایی لذت می برد. در راه بازگشت از مدرسه به خانه، اغلب از گورستان برینرد رد میشدم و از سنگ قبرهای کهنهسربازان انقلابی دیدن میکردم. ارواح در اینجا در هوا بودند – به روشی خوب. در میان گستردگی ناشناخته حومه نیوجرسی به شهر حس مکان می بخشید.
هاله تاریخ به عنوان پایه ای برای علاقه اولیه من به معماری و طراحی عمل کرد. در کودکی، احساس قوی داشتم که برخی از ساختمانها حس مکان را برمیانگیزد و برخی دیگر نه، و از بیروح بودن بسیاری از منظرههای حومهی اطراف، با پارکینگهای بیپایان و فروشگاههای بزرگ و غیرجذابش ناراحت بودم.
هدف از همه اینها این است که بگوییم من از نظر احساسی دیدگاه معماران کلاسیک را درک می کنم وقتی که آنها از میراث مدرنیسم، به ویژه سبک بین المللی ابراز تاسف می کنند، که آنها (تا حدی به درستی) به خاطر تأثیری که بر شهرهای سراسر جهان داشته است سرزنش می کنند. . من همچنین تلخی معماران کلاسیک را در مورد حاشیه بودن خود در این حرفه درک می کنم. (آخرین باری که یک معمار کلاسیک جایزه پریتزکر را برد چه زمانی بود؟) به وضوح تلخی زیادی در این زمینه وجود دارد.
جایگزین کلاسیک جایزه پریتزکر، جایزه ریچارد اچ.دریهاس است. این جایزه سالانه که توسط دانشگاه نوتردام ارائه میشود، 200000 دلار به یک معمار زنده اهدا میکند که آثارش مظهر عالیترین آرمانهای معماری سنتی و کلاسیک در جامعه معاصر است و تأثیرات فرهنگی، محیطی و هنری مثبتی ایجاد میکند. این جایزه با “برنامه درسی کلاسیک و شهری” دانشکده معماری دانشگاه نوتردام مطابقت دارد که “اصول شهر سنتی را جشن می گیرد و ترویج می کند.” این جایزه در سال 2003 توسط سرمایه دار فقید ریچارد اچ. دریهاس که نارضایتی خود را از وضعیت معماری پنهان نمی کرد، تأسیس شد.
وقتی از دریهاوس پرسیده شد که چرا این جایزه را خلق کرده است، توضیح داد: “من معتقدم معماری باید در مقیاس انسانی، شکلی نماینده و بیان فردی باشد که میراث معماری جامعه را منعکس کند. در معماری کلاسیک شادی، تناسب و هماهنگی وجود دارد. که در ساختمان های معاصری که در اطراف من در شیکاگو پدیدار شده اند، پیدا نکردم.
انتقاد دریهاس از معماری مدرن نه منحصر به فرد بود و نه جدید. به هر شکلی، این مضامین یکسان برای بیش از نیم قرن توسط چهرههای گوناگونی مانند جین جاکوبز، راجر اسکرانتون و توماس هیترویک بیان شده است. و در آخرین کتابش انسان سازی، که بررسی کردم معمار ماه گذشته، هیترویک از حرفه معماری به عنوان یک “فرقه” یاد کرد که به طرز عجیبی متعهد به مدل زیبایی شناسی مینیمالیستی است که در اواسط قرن بیستم ایجاد شد، علیرغم این واقعیت که نظرسنجی پشت سر هم نشان می دهد که مردم از این نوع ساختمان ها خوششان نمی آید.
در حالی که هیترویک در نقد کلاسیک گرایان از مدرنیته شریک است، او یک کلاسیک گرا نیست. از نظر او، راه حل بازگشت به سنت نیست، بلکه نگاه انتقادی تر به شیوه های ساختمان سازی معاصر و جستجوی راه حل های جایگزین است. جدید راه هایی برای رسیدن به آن حس مکان، نمیدونم چیهیک روز من این ساختمان زیبا در زادگاه کوچکم را تحسین کردم. می توان این فلسفه را در ماهیت بازیگوش بسیاری از ساختمان های نمادین هیترویک، مانند مرکز یادگیری جنوبی در سنگاپور، که محلی ها به دلیل شباهت آن به سبدهای بخار مورد استفاده برای سرویس دهی کم نور، به عنوان “ساختمان سبد دیم سام” یاد می کنند، مشاهده کرد. مجموع به قول هیترویک، این ساختمان «انسان» است به گونه ای که یک ساختمان دانشگاهی بدون چهره، صرفاً کاربردی، با نمای شیشه ای یا فلزی، نمی تواند باشد.
ایدههای هیترویک تا حدی شبیه به ایدههای رابرت ونتوری و دنیس اسکات براون است که با انتقاد از اصل «کمتر بیشتر است» مورد حمایت پیروان مدرنیسم عالی، به ایجاد معماری پست مدرن در دهه 1970 کمک کردند. همانطور که این دو در کتاب خود گفته اند از لاس وگاس یاد بگیرید“ناهنجاری و عدم قطعیت به معماری مشروعیت می بخشد.” من آن را دوست دارم. این حکایت از اهمیت بافت و انحصار محلی دارد که باعث شد من، به عنوان یک مرد جوان، خانههای قدیمی را به خانههای جدید ترجیح دهم و رستورانهای زنجیرهای همگن را نه تنها زشت، بلکه افسردهکننده بدانم.
من قصد دارم موضع ونچوری، براون و هیترویک را پوپولیسم چپگرا بنامم، اگرچه حساسیت آن بیشتر زیباییشناختی است تا سیاسی. مانند ژاکوبنهایی که در طول انقلاب فرانسه در سمت چپ کنوانسیون ملی نشسته بودند – که اصطلاحات “چپ” و “راست” را برای توصیف طیف سیاسی ابداع کردند – پوپولیستهای چپ معماری از زمان حال ناراضی هستند، اما متعهد به یک چشم اندازی از آینده که با گذشته متفاوت خواهد بود. پوپولیسم چپگرای معماری رویکردی ترکیبی برای طراحی و برنامهریزی شهری را تشویق میکند، با تکیه بر سنتهای مدرن و دورههای پیشین در معماری برای ایجاد ساختمانهایی که با زمان حال صحبت میکنند. این همان پوپولیسم جناح راست نیست، دیدگاهی که من می بینم که در بیانیه مأموریت جایزه Driehaus با استفاده مکرر از کلمه “سنتی” منعکس شده است. (با این حال، به اعتبار Driehaus، این جایزه به معمارانی اعطا شد که من آنها را پوپولیست های چپ می دانم، از جمله مایکل گریوز در سال 2013).
باز هم، نحوه استفاده من از کلمات چپ و راست در اینجا صرفاً سیاسی نیست. با این حال، صرفاً سیاسی نیست. نه پوپولیسم معماری جناح راست اغلب، اما نه همیشه، با محافظه کاری سیاسی همراه است. شاه چارلز شاید مشهورترین پوپولیست دست راستی در معماری باشد که تا آنجا پیش رفته که کل شهر را بر اساس اصول معماری کلاسیک ساخته است. در واقع، پاوندبری ساخته شده توسط چارلز نمونه خوبی از دیدگاه پوپولیستی جناح راست در عمل است. هماهنگی، تعادل، و حس انسجام که هرگز به یکنواختی تبدیل نمی شود – همه اینها به دست می آیند. اما به نظر من چیزی تاریک در این شهر کوچک مصنوعی وجود دارد. با چیدمان همه چیز به این شکل، با توجه به سبک های معماری تاریخی، فرد نه تنها به گذشته احترام می گذارد، بلکه به زمان حال نیز اهمیت می دهد.
پسر دیگری که ممکن است نامش را شنیده باشید، دونالد ترامپ، نیز از طرفداران معماری کلاسیک است – علیرغم این واقعیت که او مجموعه ای از برج های شیشه ای براق ساخته است. در سال 2020، رئیس جمهور وقت ترامپ فرمان اجرایی صادر کرد که ساخت ساختمان های فدرال جدید را که به یکی از شش سبک شناخته شده ساخته نشده بودند، ممنوع کرد: «نئوکلاسیک، گرجی، فدرال، احیای یونان، هنرهای زیبا و آرت دکو». همانند ساختمان پاوندبری، هدف در اینجا صرفاً ارتقاء سطح معماری کلاسیک نبود، بلکه بیانیه ای علیه مدرنیسم بود. برای محافظه کاران، مدرنیسم فقط یک سبک نیست، بلکه تجسم آرمان های مترقی است.
آثار پیتر پنویر، برنده اخیر جایزه Driehaus، نمونه خوبی از معماری کلاسیک در بهترین حالت آن است. خانههای شخصی که او طراحی کرده کاملاً زرق و برقآمیز هستند و بهطور هماهنگ با بافتشان هماهنگی دارند، چه یک سنگ قهوهای در منهتن یا یک املاک باتلاقی در مین. پنویر میگوید که او با توجه به اصول کلاسیک مانند تناسب، هماهنگی و زیبایی به این امر دست یافت – آرمانهایی که ویتروویوس به خوبی میدانست، اما معماری مدرن نه تنها آنها را نادیده میگرفت، بلکه فعالانه سرکوب میکرد.
پنویر در مصاحبه اخیر در مجله Common/Edge توضیح داد: “من در سال 1981 از کالج فارغ التحصیل شدم، سپس در سال 1984 به دانشکده معماری پیوستم. افرادی بودند که بیشتر به مدرنیسم، به ویژه دانشکده علاقه مند بودند.” “من چیزهایی مانند “خب، سازگاری شما فاشیستی است” شنیده ام.” و یک داستان مورد علاقه دیگر من وجود دارد که برای همیشه در ذهن من مانده است: یک استاد به یک طاق زیبا برای پروژه مسکن یارانه ای نگاه کرد، یکی از پروژه های استودیو ما. او به آن طاق نگاه کرد و گفت: حیف است. زیرا هر جا کمان باشد شاهزادگان هستند و هر جا شاهزادگان هستند بردگان هستند.»
داستان Pennoyer منعکس کننده تعدادی از کلیشه های رایج جناح راست است. او یکنواختی معماری مدرن را ناشی از شور انقلابی اساتیدی می داند که افراط گرایی خود را در زیبایی شناسی بیان می کنند زیرا در سیاست نمی توانند چنین کنند. آنها به زیبایی اعتماد ندارند زیرا به همه چیز اعتماد ندارند و تفسیرهای شک را کاملاً تسخیر کرده اند.
این یک کاریکاتور است، اما آیا واقعی است؟ شاید یک کم؟
در همان مصاحبه از پنویر پرسیده شد که آیا زیبایی یک موضوع ذهنی است و او پاسخ جالبی داد: «من فکر میکنم یک استاندارد مطلق زیبایی وجود دارد که همه ما، اکثر مردم، میتوانیم روی آن توافق داشته باشیم – تا زمانی که به دانشکده معماری بروند یا نظریه معماری را مطالعه کنید من فکر می کنم مردم می آموزند که “اجماع و یک غریزه اساسی انسانی برای زیبایی، تناسب و هماهنگی بیشتر از آن چیزی است که ما فکر می کنیم ارزش های مطلق زیبایی وجود دارد.”
نکته پننویر این است که مدارس معماری – نخبگان – افراد را با درک غریزی از آنچه که دوست دارند آموزش میدهند. بار دیگر می بینیم که دیدگاه او نه تنها محافظه کارانه، بلکه پوپولیستی نیز هست. او خود را به عنوان قهرمان عقل سلیم بر تجربه معرفی می کند. مانند پوپولیسم دست راستی که در سیاست می بینیم، این دیدگاه جنبه تاریکی دارد.
اگر معماران، در تعداد زیاد، دیدگاه صحیح مردمی را می پذیرفتند و تصمیم می گرفتند به روش های شناخته شده و شناخته شده پایبند باشند، این حرفه امکان انجام کاری جدید را رها می کرد. مانند صنعت فیلم آمریکا خواهد شد که در یک دهه گذشته سرمایه گذاری زیادی بر روی دنباله ها و بازسازی ها به قیمت پروژه های اصلی انجام داده است. این فیلم ها ممکن است سرگرم کننده باشند، اما هرگز شاهکار نیستند. برعکس، بیشتر فیلمهای هنری با هدف پیشرفت بد هستند، اما هر چند وقت یکبار این تماشایی آثاری واقعاً و ماندگار تولید میکند. شاید کار معیوب بهای نوآوری باشد.
در هر صورت، پوپولیست های دست راستی در این باور اشتباه می کنند که عیوب مدرنیته را تنها با بازگشت به گذشته می توان برطرف کرد. راههای دیگری نیز برای پرداختن به این مسائل وجود دارد، راههایی که شامل حبس کردن معماری در حالت رکود سبک و ایدئولوژیک نیست. کتاب اومانیسم هیترویک روشی برای تفکر در مورد معماری پیشنهاد می کند که نه سرد و نه احساساتی است. این یک سنت نادیده گرفته شده و هنوز نامش را ادامه می دهد: معماری پوپولیستی چپ.
تصویر روی جلد: منظره با معماری کلاسیک در کنار دریاچه، طراحی، ناشناس، فرانسوی، قرن هفدهم (MET، 1972.118.15) از طریق Wikimedia Commons
معماران: آیا می خواهید پروژه خود را به نمایش بگذارید؟ کار خود را با Architizer به نمایش بگذارید و در خبرنامه های الهام بخش ما مشترک شوید.
منبع: https://architizer.com/blog/inspiration/stories/architectural-classicism-modernism-populism-ethic-aesthetic/
تحریریه کتب معماران